پنجشنبه ۰۸ شهریور ۰۳ ۱۴:۵۷ ۵ بازديد
تو می دانی که باید تمام مال دنیوی خود را به من عطا کنی!» آنها از خیابان رفتند و به یک معبد یهودی با گنبدی طلاکاری شده رسیدند. کوریدون گفت: “من نمی دانم چگونه این کار انجام می شود.” ترسیس گفت: «فکر نمیکنم اصلاً این کار را انجام دهد.
ما مطمئناً باید چیزی را در آنجا باور کنیم.” پس دوباره ادامه ادم دادند. و در گوشه ای، وقتی ایستادند تا به آنها نگاه کنند، ناگهان حال عجیبی به تیرسیس آمد. گویی نقابی از پیش رویش دریده بود – گویی رعد و برقی برق زد. قرار بود چیکار کنه؟ قرار بود خودش را در ازدواج مقید کند! او قرار بود به دام بیفتد – او، چیز وحشی، گوزن نر جوان جنگل! “چیه؟” کوریدون با دیدن او که بی حرکت ایستاده بود پرسید.
او گفت: “من – فقط داشتم فکر می کردم.” “چی؟” “می ترسیدم کوریدون، فکر کردم مطمئن بودیم – اگر متوجه شدیم -” «اگر متوجه شدیم! او گریه کرد. “میدونی – برای همیشه خواهد بود او با وحشت فریاد زد. و بنابراین ارمنی شروع کرد و با ناراحتی خندید. او گفت: «این فقط یک خیال عجیب و غریب بود که به سراغم آمد. “اما چطور تونستی !” او گریه کرد او با عجله گفت: “بیا عزیزترین،” چیزی نیست.
خیلی عجیب به نظر می رسد، همین.» در وسط بلوک لاشخور به کلیسای دیگری آمدند. “وحدت طلب!” او فریاد زد. “اوه، شاید فقط همین باشد!” و بنابراین آنها وارد شدند و یک روحانی صمیمی به نام دکتر همیلتون را پیدا کردند که برای او وضعیت اسفناک خود را توضیح دادند. آنها به سؤالات او پاسخ دادند – بله، هر دو سن و سال داشتند و به والدین خود گفته بودند.
ترسیس نیز با لکنت بسیار توضیح داد که مال دنیوی او هشت دلار فال لاله جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. “اما – چگونه می خواهید زندگی کنید؟” از دکتر همیلتون پرسید. ترسیس وسوسه شد که به این شاهکار اشاره کند.
اما تصمیم گرفت این کار را نکند. او گفت: “من می خواهم پول به دست بیاورم.” دیگری پاسخ داد: «خب، فکر می کنم همه چیز درست فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی لباس , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. من با تو ازدواج خواهم کرد.» و به این ترتیب سکستون را به شهادت فراخواندند و آخوند در برابر آنان ایستاد و سخنی مختصر کرد و دعایی کرد و سپس دستان آنان را به هم پیوست و طلسم را تلفظ کرد.
آن دو فقط کمی لرزیدند، اما با شجاعت پاسخ دادند، “من،” در مکان های مناسب، و سپس تمام شد. آنها با دکتر دست دادند و قول دادند که برای شنیدن یکی از موعظه های او بیایند. و با ترس زیاد به او دو دلار پرداخت کردند که او نیز به نوبه خود به سکستون پرداخت. و سپس بیرون رفتند و نفس راحتی کشیدند. داماد اعتراف کرد: «نصف آنقدر که انتظار داشتم بد نبود. بخش ۵. تیریس در یک روزنامه سرمایه گذاری کرد و همانطور که برای تهیه ویولن برگشتند، آگهی های اتاق های مبله را مطالعه کردند. در محله های محترمی که امتحان کردند، متوجه شدند که قیمت ها برایشان غیرممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
ما مطمئناً باید چیزی را در آنجا باور کنیم.” پس دوباره ادامه ادم دادند. و در گوشه ای، وقتی ایستادند تا به آنها نگاه کنند، ناگهان حال عجیبی به تیرسیس آمد. گویی نقابی از پیش رویش دریده بود – گویی رعد و برقی برق زد. قرار بود چیکار کنه؟ قرار بود خودش را در ازدواج مقید کند! او قرار بود به دام بیفتد – او، چیز وحشی، گوزن نر جوان جنگل! “چیه؟” کوریدون با دیدن او که بی حرکت ایستاده بود پرسید.
او گفت: “من – فقط داشتم فکر می کردم.” “چی؟” “می ترسیدم کوریدون، فکر کردم مطمئن بودیم – اگر متوجه شدیم -” «اگر متوجه شدیم! او گریه کرد. “میدونی – برای همیشه خواهد بود او با وحشت فریاد زد. و بنابراین ارمنی شروع کرد و با ناراحتی خندید. او گفت: «این فقط یک خیال عجیب و غریب بود که به سراغم آمد. “اما چطور تونستی !” او گریه کرد او با عجله گفت: “بیا عزیزترین،” چیزی نیست.
خیلی عجیب به نظر می رسد، همین.» در وسط بلوک لاشخور به کلیسای دیگری آمدند. “وحدت طلب!” او فریاد زد. “اوه، شاید فقط همین باشد!” و بنابراین آنها وارد شدند و یک روحانی صمیمی به نام دکتر همیلتون را پیدا کردند که برای او وضعیت اسفناک خود را توضیح دادند. آنها به سؤالات او پاسخ دادند – بله، هر دو سن و سال داشتند و به والدین خود گفته بودند.
ترسیس نیز با لکنت بسیار توضیح داد که مال دنیوی او هشت دلار فال لاله جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. “اما – چگونه می خواهید زندگی کنید؟” از دکتر همیلتون پرسید. ترسیس وسوسه شد که به این شاهکار اشاره کند.
اما تصمیم گرفت این کار را نکند. او گفت: “من می خواهم پول به دست بیاورم.” دیگری پاسخ داد: «خب، فکر می کنم همه چیز درست فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی لباس , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. من با تو ازدواج خواهم کرد.» و به این ترتیب سکستون را به شهادت فراخواندند و آخوند در برابر آنان ایستاد و سخنی مختصر کرد و دعایی کرد و سپس دستان آنان را به هم پیوست و طلسم را تلفظ کرد.
آن دو فقط کمی لرزیدند، اما با شجاعت پاسخ دادند، “من،” در مکان های مناسب، و سپس تمام شد. آنها با دکتر دست دادند و قول دادند که برای شنیدن یکی از موعظه های او بیایند. و با ترس زیاد به او دو دلار پرداخت کردند که او نیز به نوبه خود به سکستون پرداخت. و سپس بیرون رفتند و نفس راحتی کشیدند. داماد اعتراف کرد: «نصف آنقدر که انتظار داشتم بد نبود. بخش ۵. تیریس در یک روزنامه سرمایه گذاری کرد و همانطور که برای تهیه ویولن برگشتند، آگهی های اتاق های مبله را مطالعه کردند. در محله های محترمی که امتحان کردند، متوجه شدند که قیمت ها برایشان غیرممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
- ۰ ۰
- ۰ نظر