فال چای روزانه

۱۶ بازديد

مگلنا که آماده گریه بود فریاد زد: “آنته، چه چیزی را برای ما خراب می کنی.” “الان او به همان اندازه عصبانی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، بله خیلی بدتر، زیرا آنها در گوش او می دمند و روزانه او این را می داند. نمی توانید ساکت بمانید!”

“خفه شو، وقتی او می تواند به فریادها بچسبد و مدتی اینجا باشد و یکباره کارمان را تمام کند.”

آنته دوباره گوشی را برداشت.

مگلنا با چشمانی درخشان زمزمه کرد: “هنوز می گویم، من، که تو باید ساکت شوی.” سریع از جایش بلند شد و گوشی را از برادرش قاپید.

دوباره خودش را در حالی که سرش را روی سنگ انداخت پایین انداخت. واقعی موهای روشن که زیر نور خورشید می درخشیدند، در اطراف او می درخشیدند، چشم ها از مهربانی و ترحم و اندوه می درخشید.

“عزیز، عزیز تو، فناسکجن، میرتوس، پدر بزرگ، عصبانی نباش، اما اینجا را ترک کن. تو تمام وسعت جنگل را در اختیار داری، تمام توت هایی که می توانی در تابستان بخوری. در زمستان شما آن را دارید. ایده و نیاز به گشتن در سراسر کشور برای غذا.

خرس دوباره نگران شد. او خود را روی سه پا پایین آورد، در حالی که پنجه جلوی رفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی دقیق , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استش در هوا تکان می‌خورد، نشست، انگار می‌خواهد احساسات آشفته‌اش را خنک کند یا برای حمله دیگری نیرو جمع کند.

آنته از روش قابل توجه خواهرش برای آرام کردن جانور کاملاً شگفت زده شد. او متوجه شد که خرس زمانی که فقط او را دید، عصبانی شد و این صدا و کلمات بود که جانور را به یک اهرم تبدیل کرد.

پس آنته کنار رفت و دور از چشمان جانور خطرناک نشست.

او زمزمه کرد: “فورن بخوان، مگلنا.” آنته متوجه شد که اگر دوشنبه صحبت صرف مگلنا چنین تأثیری بر خرس بگذارد، آهنگ او حتی تأثیر قوی‌تری خواهد داشت. او تکرار کرد: «آواز بخوان، تا قبل از فرا رسیدن شب از اینجا برویم.»

مگنا در تلاش برای آرام کردن ذهن خشمگین و عصبانی خرس، گویی در گیج و بی فکر بود، بنابراین برایش عجیب تر از کلمات به نظر نمی رسید که به این آهنگ بپردازد، وقتی، هر چقدر هم که نوازش آمیز باشد. و با التماس آنها را به زبان آورد، آنها متوقف نشدند.

“تو گل رز و زنبق منی”

او ابتدا با صدایی لرزان و نامطمئن آواز خواند. با شنیدنش اشک از چشمان آنته سرازیر شد.

“هیچ کس نمی تواند ما را از هم جدا کند”

مگلنا با شجاعت بیشتری آواز خواند، زیرا دید که خرس روی راسته چهار دست و پا موقعیت طبیعی خود را به دست می‌آورد و سرش را خمیده بدون کینه واقعی، اما با تعجب در چشمانش به او خیره شده بود.

“تا مرگ او اراده خود را به دست آورد”

مگلنا با شیرین ترین غم در صدایش تمام کرد.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.