لبه تخت خودش را کشید و خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است آنها را بپوشاند. اما آنته او را عقب نگه داشت.
“عزیز، نه، آنها را از تن خود درآورید. ما تله های پوست برنامه گوسفند را در بیرون روی سورتمه و لباس ها داریم که در می آوریم.”
“من یک تله چرمی در اتاقک کوچک دارم. تله را بگیرید.”
مرد عینکی از دری پشت اجاق گاز وارد اتاق کوچکی شد. او دوباره با یک تله بسیار زیبا روی بازو بیرون آمد. در یک دستش یک بطری نیمه توقف و در دست دیگرش یک لیوان نوشیدنی ترک خورده بود.
“حالا یک چنین مرد کوچک تنومندی که تمام روز سخت زحمت کشیده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی بارداری , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، باید چیز خوبی داشته باشد. اینجا بگو، یک شام درست، برایت خوب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.”
لیوان را تا نیمه پر کرد. “من خودم همیشه از بطری مینوشم و میتوانم تمام قسمت از راه دور را یکباره در خود داشته باشم. اما اندازه بگیرید که چقدر باید مصرف کند، کسی که کاملاً به آن عادت ندارد نمیتواند آن را داشته باشد. راه حلفوا، من برای یک سفر خوب و مرتب جواب می دهم. او با مهربانی به “مردان” کوچک نگاه کرد.
“پسران کوچک”، مانکه و پر اریک حتی در گردنشان بسیار بالا بودند. آنها با دست نادرست دهان خود را پاک می کردند، همانطور که مردان بزرگ را دیده بودند، بله، پدرانشان نیز وقتی می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق شمع دعا و جادو و طلسم استند مشروب بخورند. آنها حتی سعی کردند از نظارت مؤمنانه و راضی بزرگان تقلید کنند و در آنجا آماده بودند تا بعد از آنته براندی را بچشند.
اما آنته با قرمزی شعله ور در مقابل مرد عینکی ایستاده بود، انگار به جرمی متهم شده باشد.
“هورا حالا. آیا آن پسر تندخو و نیرومند کمی عوضی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که از دعوت شدن به یک شام سوء فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استفاده نمی کند. به شغلی نظر می رسد که او الان از می آید، او. و من که فکر می کردم. شما آمده بودید سوئدی ها، که تمایل دارند وقتی به آنها پیشنهاد می شود یک سوپ را رد کنند، اما من فقط به دنبال شرکت برای شام هستم.
لیوان را تقریباً دستوری به دهان آنته گذاشت. اما پسر دندان هایش را فشرد و عقب رفت.
“تو مجبور شدی من را رها کنی، پدر، چون من مادری دارم، بنابراین در درونم مطمئن هستم که اهل مکیدن نخواهی بود.”
مرد عینکی نعره زد برای کسانی که میخورید. چرند می گویند، تو هنوز از مادرت می ترسی. لعنتی!
صورت آنته سفید شد. مادر گفت: «حرف عاشقانه»، مادر که مجبور بود به تنهایی از بچه ها مراقبت کند، سپس پدر در سال های آخر وارد یک معاشرت بد شد که او را به مشروب خوردن کشاند تا اینکه قدرتش تمام شد دقیق و مدت طولانی در خانه دراز کشید. درمانده و بدبخت، بدون توجه به او و بچه ها.
اشک از چشمانش سرازیر شد.
مادر گفت: “اولین سوپی بودند که از آن حذر میکردم، و این اولین سوپی بود. یادت باشد، من باید پاسخگوی همه این کوچولوها باشم.”
مرد عینکی حتی با چنین اهرم عجیبی باقی ماند. بطری را پایین آورد، آن را در برابر شکاف باز نگه داشته بود تا از آن بنوشد. پس نشست تا به آتش در حال مرگ خیره شود.
پس از مدتی، چوب پنبه را در بطری گذاشت و با مشتی گره کرده آن را به هم کوبید، پس از اینکه محتویاتی را که آنته رتبه بندی کرده بود را با احتیاط دوباره داخل لیوان ریخت. اما او چنان می لرزید که گویی در عذاب مرگ بود و دانه های عرق از پیشانی اش فرو می ریخت.
او به آرامی و گویی جدی گفت: «به این معنا که «اولین سوپی» فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که باید از آن بترسید. “بله، من هم کسی خواهم بود که از “آخرین سوپ” می ترسم، زیرا برای اولین سوپ نبودم. من و لاد پله هم همین را گفتیم!
لنگ لنگان با بطری براندی در دست وارد اتاقک شد. بعد دوباره بیرون آمد و مدتی طولانی ایستاد تا به جمع بچه ها روی تخت نی نگاه کند. آنها به آرامی می خوابیدند، در همان حالتی که خود را به پایین انداخته بودند، بدبختان کوچک رنگ پریده، اما چنان شاد کودکانه، با خیال راحت خوابیده بودند، که به نظرش رسید که فرشتگان خدا را به خانه پذیرفته فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است و مراقب آنها هستند.
گولسپیرا وسط گروه دراز کشیده بود، نشخوار می کرد، با چشمانی نیمه بسته و حالتی کوبنده برتر.
- ۰ ۰
- ۰ نظر