جمعه ۰۹ شهریور ۰۳ ۱۱:۳۵ ۵ بازديد
هواپیما به آرامی بلند شد، بالای دریای نقره ای را خراشید و بلند شد. با یک خلبان بیتجربه در فرمان، با سه مرد که به طور نامطمئنی روی بالها تعادل داشتند، مستقیم به سمت شمعدان وسیعترین بخش اقیانوس اطلس حرکت کرد. در حالی که هواپیما به بالا رفتن ادامه می داد، موتورها غرش کردند. نیتا چهره سفید و ترسیده بود، اما زندگی دیویس به او بستگی داشت.
با خونسردی شگفتانگیزی، علیرغم وجود تودهای در گلویش که میخوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است او را خفه کند، فرمان را همان طور که دیویس را دیده بود، تکان داد. هواپیما هشت پا در یک نیم دایره عریض چرخید و دوباره به سمت ساحل حرکت کرد و همچنان در حال افزایش بود.
دیویس، در بال، از یک موقعیت ناامیدکننده عکس فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استفاده کرد. او با وحشیانه به ایولین اشاره کرد که از پنجره کناری پرت کرد. سپس، مانند یک بازی فوتبال، شیرجه زد، دیویس خود را برای افتتاحیه پرت کرد.
دستانش در قاب گیر کرد و خودش را به داخل کشید. در حالی که دستانش را روی کنترل می گذاشت، نیتا بی اختیار بیهوش شد، اما ایولین آنجا بود تا به او رسیدگی کند، و دیویس با حداکثر سرعتی ۷ نشان که هواپیما قادر به انجام آن بود، به سمت خانه حرکت کرد، دو مرد دیگر همچنان به ستونها چسبیده بودند. بال ها الکساندر موریسون، نجیب کشتی بخار و بارها میلیونر، با درماندگی از پنجره کتابخانه اش نگاه می کرد. دخترش، نیتا، به ملاقات اولین جرود، همکلاسی دانشگاه رفته بود و هیچکس نبود که در بدبختی او با او همدردی کند. او با تباهی مطلق روبرو شد.
تمام جهان با مرگ روبرو شد، اما این به اندازه فاجعه مالی مطلقی که بر سر او آمده بود، موریسون را تحت تأثیر قرار نداد. کشتیهای او در اسکلههایشان بیفایده بودند و از قبل آغشته به لجن نقرهای عاشقانه بود که کل زمین را تهدید میکرد. تمام ثروت او در آن کشتی ها سرمایه گذاری شد. وقتی دولت دستش را روی مشکل بررسی تهاجم تهدید نقرهای و به مراتب کمتر پاکسازی دوباره دریاها بالا برد، موریسون ناامیدانه به خانه روستایی کوچک خود در یکی از جزایر نادر هادسون رفته بود. این جزیره کوچک مرتفع و صخره ای بود و خانه او بر فراز قله تک آن بنا شده بود.
او می توانست به هادسون اکنون جامد نگاه کند و کیلومترها و مایل ها ژله نقره ای و بدبو را ببیند. پل کوچکی جزیره را به سرزمین اصلی متصل می کرد که جاده ای خوش ساخت و پر پیچ و خم به آن منتهی می شد. موریسون از پنجره بسته کتابخانهاش خیره شد – بسته بود تا بوی لزج و نفرتانگیز تهدید نقرهای را از بین ببرد – و به حیوانات میکروسکوپی که همه تجارت را ویران کرده بودند و اکنون بشریت را تهدید میکنند نفرین کرد.
از تمام ناوگان بزرگ او، اما دو تا از کوچکترین کشتیها شناور باقی ماندند. آنها در ارتفاعات دریاهای شمالی قرار داشتند و حیوانات ژله مانند هنوز از آنها بازدید نمی کردند. جایی که کشتیهای بخار ولگرد و خطوط مسافری او تقریباً از همه بندرهای جهان بازدید کرده بودند، اکنون دو کشتی کوچک بین گرینلند و شمالیترین بخش قاره آمریکا در حرکت بودند.
با خونسردی شگفتانگیزی، علیرغم وجود تودهای در گلویش که میخوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است او را خفه کند، فرمان را همان طور که دیویس را دیده بود، تکان داد. هواپیما هشت پا در یک نیم دایره عریض چرخید و دوباره به سمت ساحل حرکت کرد و همچنان در حال افزایش بود.
دیویس، در بال، از یک موقعیت ناامیدکننده عکس فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استفاده کرد. او با وحشیانه به ایولین اشاره کرد که از پنجره کناری پرت کرد. سپس، مانند یک بازی فوتبال، شیرجه زد، دیویس خود را برای افتتاحیه پرت کرد.
دستانش در قاب گیر کرد و خودش را به داخل کشید. در حالی که دستانش را روی کنترل می گذاشت، نیتا بی اختیار بیهوش شد، اما ایولین آنجا بود تا به او رسیدگی کند، و دیویس با حداکثر سرعتی ۷ نشان که هواپیما قادر به انجام آن بود، به سمت خانه حرکت کرد، دو مرد دیگر همچنان به ستونها چسبیده بودند. بال ها الکساندر موریسون، نجیب کشتی بخار و بارها میلیونر، با درماندگی از پنجره کتابخانه اش نگاه می کرد. دخترش، نیتا، به ملاقات اولین جرود، همکلاسی دانشگاه رفته بود و هیچکس نبود که در بدبختی او با او همدردی کند. او با تباهی مطلق روبرو شد.
تمام جهان با مرگ روبرو شد، اما این به اندازه فاجعه مالی مطلقی که بر سر او آمده بود، موریسون را تحت تأثیر قرار نداد. کشتیهای او در اسکلههایشان بیفایده بودند و از قبل آغشته به لجن نقرهای عاشقانه بود که کل زمین را تهدید میکرد. تمام ثروت او در آن کشتی ها سرمایه گذاری شد. وقتی دولت دستش را روی مشکل بررسی تهاجم تهدید نقرهای و به مراتب کمتر پاکسازی دوباره دریاها بالا برد، موریسون ناامیدانه به خانه روستایی کوچک خود در یکی از جزایر نادر هادسون رفته بود. این جزیره کوچک مرتفع و صخره ای بود و خانه او بر فراز قله تک آن بنا شده بود.
او می توانست به هادسون اکنون جامد نگاه کند و کیلومترها و مایل ها ژله نقره ای و بدبو را ببیند. پل کوچکی جزیره را به سرزمین اصلی متصل می کرد که جاده ای خوش ساخت و پر پیچ و خم به آن منتهی می شد. موریسون از پنجره بسته کتابخانهاش خیره شد – بسته بود تا بوی لزج و نفرتانگیز تهدید نقرهای را از بین ببرد – و به حیوانات میکروسکوپی که همه تجارت را ویران کرده بودند و اکنون بشریت را تهدید میکنند نفرین کرد.
از تمام ناوگان بزرگ او، اما دو تا از کوچکترین کشتیها شناور باقی ماندند. آنها در ارتفاعات دریاهای شمالی قرار داشتند و حیوانات ژله مانند هنوز از آنها بازدید نمی کردند. جایی که کشتیهای بخار ولگرد و خطوط مسافری او تقریباً از همه بندرهای جهان بازدید کرده بودند، اکنون دو کشتی کوچک بین گرینلند و شمالیترین بخش قاره آمریکا در حرکت بودند.
- ۰ ۰
- ۰ نظر